| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
گریه میشورد غمها را مثل باران بر گل
جهان نیست بدون رنج پس آرام ای دل
اگر عشق سهم من نیست من نخواهم
من (او) را دارم و به سلامت برسم منزل
مشکلی نیست بگذار غمها مرا آتش بزنند
بگذار غصهها مرا به آن سو و این سو ببرند
با قدرت محبت سپر ساختهام بر این قلبم
دنیا دریای پر تلاطم و منم آرام بر این ساحل
خنده میبرد آدم را به دور از تاریکی و افکار خبیث
بخشش هدیه میدهد و آن هدیه باشد قلب تمیز
چه شیرین است باور به معجزه و عدالت خداوندم
من خودخواه و بیخرد بودم و اکنون گشتهام عاقل
لب گشا ای دلربا تا دل ما پر بکشد تا کهکشانها
چشمانت ستارهٔ راهنما هستند تا رسیدن به (خدا)
زندگی کوتاهست اندازهٔ چشمک زدن به چشمان یار
این یک نفس عمر تقدیم تو بگردانم و هست ناقابل
موهایت مثل باغستان است مثل گلبرگ مثل گندمزار
موهایت لطیف موهایت مثل ابریشم مثل شکوه آبشار
حیرتا که موهایت چگونه توانند که این همه زیبا باشند؟
زیبایی موهایت دگر تفسیر حجاب را کرده است مشکل
از زهد زنده برون آید عارف با عشق از قول حضرت حافظ
تو همانی که تواند مرا برون آرد از این زهد با قدرتی نافذ
شانه زدن بر موهای محبوب عبادت محسوب بگردد آری
من در خواب میبافم و میبندم و میزنم به موهایت تل
ای من ز عشق پرهیز مکن دهانت با شراب لبریز بکن
دلت جهنم گشته پس آن را با خندههایت پردیس بکن
من با شوق تماشای آن چشمانت پر از لطافت گردم
من شعرهای عاشقانهام ز چشمان تو گشتهاند حاصل
در خواب من در دشت خیال من مثل پروانه میرقصی
تو خودت شاید ندانی اما به گمانم تو از روز ازل مستی
چشمانت را ببین ز آنها دارد شراب خوشگوار میجوشد
من هر چه از آن مینوشم اما باز هم دوباره بشوم مایل
زندگی همین است نفس کشیدن در باغ چشمان تو
من در بهشت هم دوست دارم که باشم مهمان تو
فراموشت نتوان کرد مگر شود که از یاد برد نفس؟
من حتی در وقت نیایش و دعا از یادت نشوم غافل
مادرم خوشحال است و شادمان باشند آرتین و آوا
خواهران و برادران با محبت و رفیقان عزیز و با صفا
علی و همایون و مهدی و نادر و محمد هستند آری
من وحید را دارم که نمیگذارد هرگز تنها بمانم در گل
محمد رضا ذبیحی دان