گفتم که بمان،ضرر ندارد

گفتم که بمان،ضرر ندارد
گفتا که به من نظر ندارد

گفتم تو به فکر حال من باش
گفتا که ز من خبر ندارد

گفتم که ستاره ها به نامت
گفتا که دگر اثر ندارد

گفتم که سفر روم بدونت
گفتا که طویله خر ندارد

گفتم تو سرم به باد دادی
گفتا که جنازه سر ندارد

گفتم که خموش،ای دغل کار
گفتا که دغل،حرم ندارد

گفتم بنشین که من بگویم
گفتا که مرض سخن ندارد

گفتم تو نرو که غصه دارم
گفتا که غمت،اهم ندارد

گفتم که اگر روی بمیرم
گفتا به عزا،سیه ندارد

گفتم که دگر بکش چکادت
گفتا که تفنگ فشنگ ندارد

سید میلاد موسوی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.