ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
خانه ویران می کنند و بر سر خود می زنند
مهر را از سینه دزدیدند و مو را می کن اند
پس چرا عاقل کند کاری که افسوس آورد
نصف عقل اند خویشتن، و می نمایند که زنند
من به چشمان خودم دیدم که غم را می خرند
دیدم از بچه گرفتند ، دلخوشی را ...می برند
کنج چشمان بزک کرده ....پر از تزویر بود
چون مگس روی زمین گریه کرده، می پرند
کاش آدم بودی و از عشق می گفتی سخن
کاش می گفتی که واویلا ، که یوسف می درند
کاش قدر من و احساسم ....گران تر می شد و
کاش می گفتی که عاشق هستی و آنها کرند.
نرجس نقابی