ز هر سو سایه از هر گوشه ای سنگ

ز هر سو سایه از هر گوشه ای سنگ
نگاه آشنا، کوران فرسنگ
هوای شهر و برزن بر مداری است
که بالای سیاهی نیستش رنگ
شکسته زورق و بر پرت رانده
نه شعری تر، نه فریادی، نه آهنگ
پرید از حال و روز فرصت ما
رهایی، هم چنان که عمر از چنگ
غبار و بهت و بن بست و سراب است
رسیدن، میخ و منکوب است و آونگ
یکی آهسته می پرسید از خویش
که رومم بعد از این یا بی خدا زنگ
گذار شهر سنگستان و تنها
عبور تیره، خواب و مرگ در جنگ

حمزه رحیمی بابادی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.