می جویم تورا تا که من پیدااا کنم

می جویم تورا تا که من پیدااا کنم
تا مرهمی بر این دل شیدااااا کنم
اما نبود ردو نشانی هیچ زتو
پس با که من نیمه شبان نجواکنم

ازکجا ارث بردی این قلب سنگی را
چگونه ترسیم کنم حجم دلتنگی را
تورفتی ومن پژمرده گشت حالم
چون پشت و پا زدی یک رنگی را

می میرم یقین از فراغ ودلواپسی
چشمانم به در تا که شاید کسی
با مژده ات آرام وخندانم کند
من آب و جارو میکنم تا تو رسی

خانه بی تو خانه نیست؟۔ماتم کده
آری به تو وابسطه ام واین حالم بده
پر ز احساسم وبغضی در این گلو
کی رسد گویند غم مخور جان امده

دیگران گوییند آرام باش وکن صبوری
یکی نیست گویدآخر چگونه وچجوری
بیا تا که آه و نفرینت از دل نکردم
مرگ انتخابم باشدمیان تواین دوری

داودچراغعلی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.