در طلوع خوشایند

در طلوع خوشایند
صبحی پر از عشق
با نوای ساز دل انگیز
تو کوک می شوم
می روم تا اعماق جنگلهای
بلوط نفس می کشم
زنده ام آری نبضم
دوچندان می زند
صلیب خاطری نیست
که برنجاند نوای
روح بخش احساسم را....
شکر.. امروز در
تقارن خوب دیدارت
احساس بارانی ام جان
گرفته و بوی خاک باران
خورده را حس کردم
جانی دوباره می گیرم
آندم که تو تصویر
مقابل من باشی
و عاشقانه لبخندت را
به تماشا بنشینم......

اصغربارانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد