| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
نازنین دستِ خودم نیست اگر مجنونم
عهدِ عشقت شده سوگندِ عجین با خونم
بت من،آتشِ نمرودِ مهیای منی،
بیشتر شو، که خوش از روزیِ روز افزونم
تابه لب، برق زنی، تندرِ سوزنده شود
شعلهها ریخته آن لب، به دل مفتونم
حضرتِ بوسهات،اعجاز دم عیسایی ست
جان به تن میدَمی، ای جانِ ز تن بیرونم
خطِ چشمت ،قلم دستِ کدام استاد است
هر نگاهیت شده سحر ترین افسونم
سنگ بر سر زَنَدَم،خَلق،به تحقیرِ جنون
سر نمیپیچم و پابند بر این قانونم
(دل افروخته از عشق، کرامت دارد،)
(هرکه زد بر دلِ این شعله، شهامت دارد )
گل من، نازکش نازِ چه خاری شده ای
عهد پایای چه بد عهد و قراری شدهای
مرغِ خوشخوانِ کدامین قفسِ زرینی
جلوهی باغِ چه طاووسشکاری شدهای
شاهبیتِ غزلم،آسِ دلِ تک خالم
.گوهر باختنی بر چه قماری شدهای
ساقه بر تیزیِ بُراّنِ کدامین داسی؟
ماهِ من، محوِ چه ابرِ شبِ تاری شده ای
کیست آن که از نفسش،صبحِ لبت سوخته است
نوش آغوش چه بازوی چو ماری شده ای
اقیانوسترین پهنهی آرام شدن
نشئتِ خونِ چه رگهای خماری شده ای،
(دل افروخته از عشق، کرامت دارد،)
(هرکه زد بر دلِ این شعله، شهامت دارد)
ای که از عشقِ توام،اوجِ سرافراز ترین
ای تقدس شدهی آیتِ اعجاز ترین
پنج گاهانِ به ماهور،روان، از چپ وراست
چارمضراب به شش پردهگی ساز ترین
شوریِ چشمِ قفسها،ز پر و بالت،دور!
تیز پرّنده تر از آخر پرواز ترین
واژهی مانده،به یک عمر، غزل دوختنم
مبهمِ دورِ معمای پر از راز ترین،
حرمتِ معبدِ اخلاص،به دلدادگیم
ای به تکبیرة الحرامِ من، آغاز ترین
گرمیِ آهِ شب و ذکرِ دعای سحرم
دختر دور خزان،از همه طنازترین
عطرِ یک چَهچهِ طوفانیِ اسطوره تبار،
اوجِ تَحریر،در آهنگِ خوش آواز ترین
ای طلوعت نفسِ صبح نمازم به قیام
بهترین حادثهام..خانه براندازترین
من پرم از تو و تو بی خبر و دورِ منی
نازِ طنازِ من، ای نازتر از ناز ترین...
(دل افروخته از عشق، کرامت دارد،)
(هرکه زد بر دلِ این شعله،شهامت دارد)
عبداله خدابنده