نه نگینی مانده بر روی رکاب

نه نگینی مانده بر روی رکاب
جوانی رفت چو سحاب بیتاب

ماه من یکیست گرچه پشت ابر است.
کرده ام به لعل حوریان اعتصاب

جوانی خویش را به گنه نفروختم
هوسی بود گرم، کرده‌ام اجتناب


هان کو پدر که حمایتش ز من
کرد حرامم اینچنین استحباب

نجات چه کنی بیتابی؟ دنیا اندک‌است
به چنین اندکی مکن در سخن اطناب

وگر نشدی زین جفای یار سیراب
بخواب که ببینی دلبرت به خواب

نجات قاضی پور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.