حضرت زبان

حضرت زبان

اخم را میان پیشانی ام نمی بینی

این دره های فروخُفته

سوغات ِ سال های رفته است


حالا خیال کن که مُرده ام

و این سنگ ها

تنها فاصلهء دو عدد را نشان می دهد

زمان ِآمدن

زمان ِ رفتن

و خط ِ تیره نیز مجذوب ِ سقوط است

باور کن مکان وهمناکی نیست

اینجا، این خانه ی سیاه

جایگاه صلح و آشتی ست

قاسم بیابانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد