خانه را بی‌حضور تو هر شب در جهانی بزرگ گم‌شده‌ام

خانه را بی‌حضور تو هر شب در جهانی بزرگ گم‌شده‌ام
چشم تو خانه‌ای که من در آن آسمانی بزرگ گم‌شده‌ام

چشم تو طعم سیب را دارد و تنت رنگ و بوی خاک بهشت
من چه می‌گویم از تو وقتی در امتحانی بزرگ گم‌شده‌ام

دست و پای مرا شکسته دلم مرده‌ام یا که نه شکسته دلم
می‌دوم هر چه روزگارم را در زمانی بزرگ گم شده‌ام

مثل سیگار و بودن بی‌جان مثل چشمان غرق در باران
گریه را خنده را صداقت را پیش جانی بزرگ گم‌شده‌ام

مو به مو روزگار من زخم است حکمت اختیار من زخم است
در جهانی مجاور پوچی در مکانی بزرگ گم شده‌ام

خانه‌ام دور خانه‌ام رفتن کشف غم را بهانه‌ام رفتن
تو خدایی که رفتنت را در رفتگانی بزرگ گم‌شده‌ام

ای تمنای دست‌های تهی ای که می‌میرمت برای تهی
خسته‌ام پای رفته را آری در جهانی بزرگ‌گم شده‌ام

امیر درخشان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.