مدتی ازغضب جورزمان لال شدم

مدتی ازغضب جورزمان لال شدم
بغض فروخوردم و گنجینهٔ تبخال شدم

کنج ویرانهٔ تن با دل دیوانهٔ مدام
شوق پرواز بسر حذف پروبال شدم

چشم برهم بنهادم مثل پروانه مست
چشم برهم زدنی صورت غم خال شدم

دردبستان خرافات ستم پرور دهر
هرچه آموخته بودم همه اشکال شدم

سبزی ام رفت فنا خشک و سبکبال و رها
پست توفان بلا ؛ شهر غم ارسال شدم

دل به دریا زدم از جبر زمان کم بشود
تور صیاد فتادم ؛. لجن اقبال شدم

روزگار از دله گی گوش دلم گفت ؟ سلیم
من بجای تو در این برهه سبک بال شدم

باخودم گفتم عجب بی سروته معرکه ای
تا به خود آمدم از دایره ابطال شدم


قاسم پیرنظر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد