بعد از غروبِ جانم، این قصه ساده باشد

بعد از غروبِ جانم، این قصه ساده باشد
نه نامی از من آید، نه یادی مانده باشد

چون برگ‌های پاییز، افتاده در گذرگاه
بی‌هیچ ردّ پایی، بی هیچ فتاده باشد

نه خانی آمد اینجا، نه خانی رفته باشد
جهان همان بماند، همان که بوده باشد

اگرچه خاکْ گردم، اگرچه نور گم شد
دل‌ها پر از سکوت و، چشم‌ها خوابیده باشد

به دست باد بسپار، این خواب‌های خسته
که هرچه بوده اینجا، در وهمِ ساده باشد


ابوفاضل اکبری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد