از چشم تو آمد سخن ها ی فراوان

از چشم تو آمد سخن ها ی فراوان
کز دایره جمع دلشدگانی گریزان
مهمان نگاهت هر کس که در آمد
یک لحظه نباشد به جانش نگاهبان
من را که همه عمر گرفتارنگاهت
چون کرده ای با چشم چنینم خرامان
طاووس به قدم های تو افتاده حسادت
با این همه طنازی و قد مهای خرامان

آهی بگذار قلم و نهِ وصف آشوبه شهر
کی نیمه نگاهی به تو افکند حتی به حرامان

عبدالمجید پرهیز کار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد