بیا کمی اتفاقی باشیم

بیا کمی اتفاقی باشیم
اتفاقی بیدار شویم
بعد ببینیم
اتفاقی بزرگ شدیم
اتفاقی هم
در کوچه‌ایی تنگ عاشق شویم
اتفاقی بخندیم
برقصیم
حتی کمی اما کمی
دعوا کنیم
ببوسیم
اتفاقی فقط
دست در دست زیر باران
ناگهان لب‌هایمان...
خب اصلا چه می‌شود اگر بر حسب اتفاق
قلب‌هایمان به دیدار هم معتاد شوند
تو صدایم بزنی خسرو
و من به اتفاق
شیرین از دهانم بریزد
بریزد شیراز از پیچ موهایت و
قند آب شود در دهان تبریز
وقتی نامت
با باد به گوشش می‌رسد
اتفاقی
و اتفاقی پیر شویم قالی
کرمانش را می‌گویم
که بعد خیلی بعد
اتفاقا اتفاقی کنار هم
برای همیشه...
آب هم از آب تکان نخورد
اتفاقی.


کیخسرو آریایی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد