ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
خب نمیدانستم
که یک البرز
از سرزمین سینهات
تاب میخورد
گهواره
کیخسرو آریایی
عقد ما را نوشت
گالائتای عزیز
نه در آسمان
که در زمین
در دشت خرگوشهای وحشی
خرگوشهایی که لای زنبقهای شکوفه میدوند
سرخ
آب
جرنگاجرنگ میکوبد صخره
که شادباشِ دستهای ما باشد
رُز
باز
خنده میشارند فرشتگان بالانشین
بر لبهای تو که اینگونه محراب را باژگونه شده است
هست
قلبم تپندهایی ابد
برای یک لحظه دیدنت
آخ! گالائتای عزیز
با بوسه به موم آغشته کن
دستهای ما را
مُهر
که دوستت دارمهای من
تا ابد
به خاتونی چنین
آیههای تازهی جبریل است
رُز.
کیخسرو آریایی
عبور کردی و من
پریدن خرگوشها را دیدم.
خب!
همهچیز که چشمهای تو نیست
گاهی هم باید موهای تو را وحشی دید.
کیخسرو آریایی
لای خندههای تمام این شهر
دنبال تو میگشتم
ولی، اما
هچکس جز تختخواب و تهسیگار و مشتی پول و کمی ودکا
صورتش را پیش من جا نگذاشت.
کیخسرو آریایی
خیال بر کمانچه انتظار میکشد
پیرمرد آواره
جرئتش نیست که بگوید کسی
شیرین
هزار و یک شب پیش
در آغوش خسرو
مرده است.
کیخسرو آریایی
نامی نمانده است جز تو
ای دورترین فروردین این تاریخ
دیروز را پشت سرم جا گذاشتهام
تا تو بیایی
رد پایی
روی سینهام
ساحلی میشوم
برای عبور قایق چشمهایت
خوابت
نمیبرم
ای قرص ماه اضلاع ناهماهنگ این اتاق پیر و
شب
بیاجازهات
خورشید را
در قلک آسمان
طلوع نمیاندازد.
کیخسرو آریایی
به بهانهی دیدنت
میتکانم هرصبح
لب پنجره
آرزوهایم را
آرزوهایم پیرتر از دیر تو نیست.
کیخسرو آریایی
به گلدار آبی دامنت سوگند
دستهایت را
جز برای کاشتن زیر پای این درخت گردو
نمیمیرم.
کیخسرو آریایی
آمدم، آمدم
در زدم
هی آمدم در زدم
در
اما
تو به نبودنت ادامه دادی آنقدر ممتد
که انتظار آمد و
در را
به رویم باز کرد و
بعد
آرام
شانهام را بوسید.
کیخسرو آریایی
بیا کمی اتفاقی باشیم
اتفاقی بیدار شویم
بعد ببینیم
اتفاقی بزرگ شدیم
اتفاقی هم
در کوچهایی تنگ عاشق شویم
اتفاقی بخندیم
برقصیم
حتی کمی اما کمی
دعوا کنیم
ببوسیم
اتفاقی فقط
دست در دست زیر باران
ناگهان لبهایمان...
خب اصلا چه میشود اگر بر حسب اتفاق
قلبهایمان به دیدار هم معتاد شوند
تو صدایم بزنی خسرو
و من به اتفاق
شیرین از دهانم بریزد
بریزد شیراز از پیچ موهایت و
قند آب شود در دهان تبریز
وقتی نامت
با باد به گوشش میرسد
اتفاقی
و اتفاقی پیر شویم قالی
کرمانش را میگویم
که بعد خیلی بعد
اتفاقا اتفاقی کنار هم
برای همیشه...
آب هم از آب تکان نخورد
اتفاقی.
کیخسرو آریایی