| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
شب شد به دل افتاد که تالاب ببینم
با سر بروم شوکت مهتاب ببینم
از تابش جان بخش رخ و چشم و چراغت
غوغای فریبایی کمیاب ببینم
بر روی تو پاشیده فلک رنگ خدایی
لبخند لب و صورت جذاب ببینم
انگار کمی دیر به تالاب رسیدم
نیلوفرم و آمده ام آب ببینم
انصاف در این حلقه مگر نیست که اکنون
چشمان تو را بسته و در قاب ببینم
در باور من نیست که با خاطره هایت
بر گونه ی ماتم زده سیلاب ببینم
هر چند که رفتی و دگر خاک نشینم
رخسار تو را کاش که در خواب ببینم
علیرضا حضرتی عینی