من که با مهتاب نجوا میکنم

من که با مهتاب نجوا میکنم
وقتی آب برکه باشد پاک و صاف
رقص مو لانا مهیا میکنم
میروم در دورِ زهره در طواف

آرزویم ساغر لبهای توست
جرعه ها پشت هم از یک دیگری
دیدگانِ آبی دریای توست
مرغ دل را میکندخنیاگری

از نگاهت کی توان کردن حذر
این من و حمام فینِ و ساعدم
دوست دارم من ز سوی تو خطر
روح و جانم هست اینک شاهدم

گیسوان بر شانه ها افکنده ای
سنگ زیرِ آبشارت میشوم
سرو تنهائی ولی بالنده ای
جوی آبِ در کنارت میشوم

نامت آید دل شود در انفجار
نبض در مچ میشود از حد برون
این خزان گردد برای من بهار
در رگان سرعت بگیرد جوی خون

دیگر این باغ بهاری جوش کرد
بر گل ِرویت عرق دایم نشست
بوی عطرِ آن مرا مدهوش کرد
شیشه قمصر با سنگ سر شکست

از گذار عمر کی مرغ دلم
برسر گلزار رویت جا گرفت
مرحمت فرما نما حل مشکلم
ترسم این عاشق ره عقبی گرفت


جعفر تهرانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد