خدای مهربانی ها ، به دی در شام می آید

خدای مهربانی ها ، به دی در شام می آید

در این شب مرغ آمینی ز عرش و بام می آید

اگر چه تلخ و دشوار است بر ما زندگی دائم

ز جمع اهل دل این شب ، عسل در کام می آید

نه ما خرسند و خشنودیم ، نه خلق بینوا دیگر

به لطف همدلی جانا ، شراب جام می آید

شب اسطوره خوانی ها، شب دستان سرایی هاست

کزین دستان و آن قصه ، یکی پرهام می آید

شب شهنامه ی فردوسی ، و ایران و ایرانی ست

شب آیین ایرانی ست ، به شعر الهام می آید

نگردد نخ نما هرگز ، گذشت و سرگذشت ما

به هر نسلی به هر سالی ، شب اعلام می آید

شب یلدا گواه ظلم و بیداد است در تعبیر..

که از زندان و تاریکی سحر آرام می آید

به جشن نور بعد ظلمت و تاری خوش است مردم


ز نور صبحدم بر جان ، خوشی احرام می آید

صدیقه فرخنده

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.