ز معشوقم حبیب دلربا بود

ز معشوقم حبیب دلربا بود
ورا ورد دعا و لب ثنا بود
ز صبح و ظهر وعصر ومغرب و شام
ز سرما و ز گرما و زبوران
ز باد سرد پاییز بهاران
ز تندر های باران زای طوفان
افق از دیده او رخ کند کم
شود قامت چنین وقت رکوع خم
دو چشمش خیره ودستش بر ساق
کند شکر یگانه خالق پاک
چنان خاشع شود وقت نمازش
نیایش می کند وقت حیاتش
ز حوران و پریان محو محبوب
ز قاموس دلیران محو مجذوب
مرا لعل لبش می نوش باشد
دلم خاشع گر مدهوش باشد


زهرا شعبانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد