دل از دلـگـیـری انـبـوه هـراسان مـی‌شـود ؛ گاهی

دل از دلـگـیـری انـبـوه هـراسان مـی‌شـود ؛ گاهی
نـمی‌کـاهـد از آن بـلکـه فـراوان مـی‌شـود‌ ؛ گاهـی

دلِ تـنگم ز دلـتنـگیِ بی انـدازه چـاک بـرداشـت
چو مـینا جانب بوسـتان شتابان می‌شود ؛ گاهی

شـکاف و دوری بیـنِ .. خـودم بـا نــورِ چـشمـانـم
شـبیـه راه اهـواز تـا .. خراسان می‌شـود ؛ گاهی

شعارِ شبرُوان آشـکار شراب و شهر و شب بشمار
مـلال بـلـوار و تنـهایی خـیابـان می‌شـود ؛ گاهـی

در اقـیانوس اندوه موج سـوارم یا که مـغروقم
گـهـی آرام و مــوّاج خـروشـان مـی‌شـود ؛ گاهـی

قفس‌آنست ؛ ز مغز بند و ز تن هم میله می‌سازی
جهان ؛ رویت بگردد قفل‌و زندان می‌شود ؛ گاهی

رُخ و سـیـمـای بــشّـاشـانـه‌ای دارد دوپـا ، گـویـا :
ولی چون دیـو ده شاخی نـمایان می‌شود ؛ گاهی

تـن از ناسـازگاری‌های دوران بس گـلایه داشـت :
نه تنـها کل‌کل و دست به گریبان می‌شود ؛ گاهی

تکان خورد کودکی با جـغجغـه با دغدغـه ، پیری
وزین ذهن در شگفتست‌وپریشان می‌شود؛ گاهی

شکست یا اینـکه پیـروزی ، نبـردی با خودم دارم
روان ؛ افراسـیاب یا پـورِ دستان می‌شود ؛ گاهی

چه‌ دمسازی ازین بهتر چه‌ پاکبازی وزین خوشتر
دلم ، پیوندِ کـوروش با کاساندان می‌شود ؛ گاهی


یزدان ماماهانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد