در آرزوی وصل تو‌اَم، بی‌خیالِ فراق

در آرزوی وصل تو‌اَم، بی‌خیالِ فراق
اسیر نگاهِ تواَم، در سیاه‌چالِ فراق

هنوز از قلم، شعرِ من، می‌ریزد
برای تو، که نیستی بیخیالِ فراق

نبودنت، یقینی‌ست که باور نمی‌کنم
هنوز ترس دارم از احتمالِ فراق

کویرِ نگاهم، بی تو بارانی‌ست
ببین تناقض ِ این خشک‌سالِ فراق

به جغرافیای عظیمَم نگاه کن
از این جنوبِ جنون، تا شمالِ فراق

رسیده‌اَم به وصل، خوش به حالم باد
رسیدنی که نیست جز، وصالِ فراق...

صبا فاطمی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد