زین سرای یکی بود و نبود

زین سرای یکی بود و نبود
یاری دارم سراسر عقل و جود
آن رخش ماه عالم تاب بود
در نجابت در نکویی طاق بود
پیش از اینش پیش از این اندیشه عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود
یارب آن یار غمخوار من است
دان که او آن فریبای من است
چون که در اسنای عالم شد خبر
وز که دارم بر کمر من نیشتر
مرهمی شد بر درد پشت من
وز توانی بر این مشت من
شد عالم از وجودش فردوس من
کلبه ویرانه شد باغ و چمن
از وجودش عشق من سرشار شد
سایه اش بر من دیوانه تیمار شد
الحق این لفظ تمثیل یار من است
کار نیکو کردن از پر کردن است
یارب آن یار و غمخوار من است

دان که او آن فریبای من است

صلاح ایازی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد