ای کاش میگفتی تو مرا

ای کاش میگفتی
تو مرا

که چگونه شیرینش کنم
قهوه تلخم را

هرچند دانسته ام
نیستی تو دگر

پس وای به حال من

اما غمی نیست
می مانم مجالانی دگر

که شاید بشکنند
قفل سکوتت را

ای خطاب به سر منزلِ قلبم

می گویمت بارها
که زمان بگذرد
و بیُفتد قهوه از دهان

پوران گشولی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.