در فرا دست و فرو دست

در فرا دست و فرو دست
انگار چیزی جز خرد حاکم نیست
چه بالا بروی
چه به دره ها بغلتی
هر چه هست تو هستی
و انتخاب زجر تنگدستی در مقابل مشقت توانگری
و آسایش ذهن در برابر آرامش روح
انتخابی است که دیگر در اختیار تو نیست
پیوند خورده با هزاران انتخاب کوچکی است
که در اولین ترس های ابلهانه یا اشتیاقهای کودکانه
فراموش کرده ای
و نمیدانی ارزش ها
در انسان‌ها تعریف نمیشوند
در قلب انسانیتی می تپند
که نشان از الوهیتی در فرسنگها سال نوری دارد
در انتهای کهکشان
در لبه ی آخرین انحنای جهان
و یا عبور از عدم به انفجار بزرگ
نه می‌شود نوشتشان
نه می‌شود نوشته ی شان را در دالانی از عجایب نخستین یافت
اینجاست که دل نوشته ها از ستاره ها و کتیبه ها داستان‌سرایی می‌کنند
و نمی‌دانیم به کدام قصه گوش بسپاریم
تا بر شهاب سنگی سوار
از سیاه چاله بی زمان به تجلیگاه نور برسیم
و جاودانه شویم
گوهری که بر انگشتری نباشد
در دست من و تو
بازیچه ایست دوست داشتنی
که بودنش خیال آسوده می‌دارد و
فکر نبودش دلمان را میلرزاند
بی آنکه قدر بدانیم

انتخاب، انسان را چون گوهری ارزشمند است
و این گوهریست که موج کف آلود
در کف ما به ساحل رسیدگان گذاشته
و با هر رفت و آمدش
ما را به خود باز می خواند

آرش مسرور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.