تو رفتی دلم دیگر از زندگی سیر شد

تو رفتی دلم دیگر از زندگی سیر شد
جوانی به پای تو رفت و دلم پیر شد

شب و روز من بی تو با اشک و حسرت گذشت
جوانی نکردم به جانت قسم..دیر شد

در این ماجرا مانده ام من گناهم چه بود
چه کردم مگر من که وارونه تفسیر شد

تو بودی که بد کردی و رفتی اما دلم
به من غصه داد و بدی کرد و پاگیر شد

تو با من چه کردی عزیزم چه رازی ست این
چه کردی که قلبم چنین مست و تسخیر شد


نشد یک دم از آرزوی تو غافل شوم
خیالت به ذهن و دلم ماند و زنجیر شد

تو رفتی و من پای تو ماندم و سوختم
فقط دلخوشی از تو یک عکس وتصویر شد

چه فرقی کند این جدایی گناه که بود
مقصر تو بودی و یا اینکه تقدیر شد


سعید غمخوار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.