نشسته ام دو سه روزیست درعزای خودم

نشسته ام دو سه روزیست درعزای خودم
امان اشک بریده زِ گریه های خودم

و یاد بی کسیم که شریک بغضم شد
عجیب تنگ شده حالا دلم برای خودم

و خیره ام به غروبی که دل به آن سو شد
رسیده ام به افق تا به انتهای خودم

به کوه درد خودم را هوار میکردم
و انعکاس درد منو های های خودم

کسی که غصه تنهاییم نخواهد خورد
غم خودم بخورم خود خودم فدای خودم

خیال یار قدیمی کنار من تا صبح
وسرد چای خیالش کنار چای خودم


احمد صحرایی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.