دوش با تمام درد جانم رو به

دوش با تمام درد جانم رو به
میخانه شدم
شاهدی رقص کنان آمد و
گفت: این جا نداری خانه ایی
گفتمش:حالم ببین دردم بپرس
در مانی نما
من فقط مستی و می
خواهم همی
همراه مستان می شوم
گفت:غافل مستی و می خواستن
کار هر دیوانه نیست
گفتمش :باشد ولی سوی خراباتی
شوم
گفت: هرگز تو مرو
چاره ی دردت در این ویرانه نیست
گفتمش: در این میان
شاید به مسجد رو نهم
سر به سجاده گذارم
مهر بر پیشانی زنم
گفت:افسوس برو
چاره ی درد تو در این خانه نیست

با خودم گفتم خدایا
من به درگاهت شدم
دردم ببین
چاره ی دردم نما
عاشقم من
بیدلی سرگشته ام
گفت: خاموش رفیق
عشق دردیست
که آن را چاره نیست


شیدا جوادیان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.