ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
سیاهی چشم هایت مرکب قلم من است
کوچ خواهم کرد
به سرزمین شمالی وجودت
به شانه هایت
آن پهنه رازآلود
که انتهای آرامش است
انتهای سکون
و آغاز جنون
پناه میبرم از رنج،
به شانه های تو
که تنها تویی تسکین
برای این تن متروک
ای کاش با چشم های من
منظره شمالی تنت را میدیدی
من در آرامش طوفانی وجودت
دریا را دیدم
و در زلالی روح تو
انعکاس ماه را دیدم
آفتاب حوالی من
طلوعش را
به وقت چشم گشودن تو
کوک کرده است
تو پلک میزنی
و روزم از گوشه چشم هایت شروع میشود
ظلمت چشم هایت
نور من است
کوچ خواهم کرد به تنت
و عاشقانه ترین موسیقی ها را
با تار موهای تو خواهم نواخت
هدیه وفایی نژاد