دلداده ام به ماهی، چشمِ دلم به راهی

دلداده ام به ماهی، چشمِ دلم به راهی
محتاج و بی پناهم، در مجلس از نگاهی

ممنوعه توی قلبم، عشقش پناهگاه است
بی اختیار، حبسم، در دارِ بی گناهی

شبها که یادِ چشمش خواب از سرم ربوده
در دست، گوشی و باز، در سر پر از دو راهی


در یاد داشت هایم، شعری به تایپ، حک شد
افسوس، رازِ دل را بُردم فُرو به آهی

دلتنگ مینویسم از فصلهای دوری
از خاطراتِ خشک و از برگهای کاهی

از شاد بودنِ او، آگاه نیست از من
با بارِ قلبِ تنگم ، از دردِ بی پناهی

در جاده های باران راننده ام همیشه
رگبارها خوراکم بی سقف و بی کلاهی

این خیسیِ تنم باز، شاید تلنگری شد
برگرد از دو راهی در عمقِ کوره راهی

محمد جلائی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.