ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
گاه نیمهشب در تختخواب
چون کودکی از شوق یک پندار شاد
لب فردا را میبوسم
و گاه
وسط کلی رؤیا و شوق پرواز
از شنیدن فریاد تعصب و تحکم
و اخمی ظالمانه
روزم شلوغ میشود از دغدغه
و استرس فرداهای دگر
و چون زن هستم و محبوس
در باورهای نردانه مشتی خشک مغز عبوس
قند ترسم بالا میرود
و نفس امیدم در کما
دست و پا میزند
قرنهاست
عصیان مردان در درون زنهای این جغرافیا
هر روز ادامه دارد
و گاه شکوه میکنم
چرا باید جسمم ابزار لذت باشد
و روحم چون پرندهای محبوس
آیا مردی هست در اینجا
شبیه زندگی یک زن فکر کند
لعنت بر جهل و شهوت تعصب
همانان که
شادی را از یاد دختران بردهاند
و زندگی زنان را سرگردان کردهاند.
عبدالله خسروی