چو بازایی، نهی پا را به روی چشم بیمارم

چو بازایی، نهی پا را به روی چشم بیمارم
تو را نادیده سرمستم، چرا گویم که هشیارم

چون نرگس چشم جادویت،بهاران عطر گیسویت
به فروردین دیدارت پر از برگم، سپیدارم

به آغوش تو آسایش، به دستان تو آرامش
به جای سبزه عیدم، گل عشق تو می‌کارم

بریزم من به پایت گل، گل سوسن، گل سنبل
گل میخک کنم فرشت، اگر آیی به دیدارم

در میخانه می‌بندم، ز دل مستانه می‌خندم
میان مردمان گویم، تو را من دوست می‌دارم


فروغ قاسمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.