| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
زهر کابوس در رگ جان درجریان
هر شب
می برد تو را
به متن یک قصه ی بی سرانجام
قصه ی یکی بود یکی نبود
تو بودی
انگار نبودی
در جمع آن هایی که بسیار بودند ، مطرح
بودند در عیش و نوش
ولی بر بام زندگی تو
زمان ، سرد می بارید
اتاق ذهن ، ریخته به هم
دفتر شعر با جمله های در هم
احساس را کرده ، سر در گم
طنابی از سایه ها بر گلوی ذهن
اعدام می کرد باورها را
تو بودی ولیکن
در چشمان کسی نشدی مهمان
در قلب کسی نشدی هیجان
با انبوهی از حسرت ابدی زیستی
رسیدی به فیلتر سیگار فلک
که می کشید تو را
به نبودن ها
در سوختنت بسیار سوخت خواستن ها
بعد از تو باران بارید
خاکسترت گلی شد در دست کوزه گری
که خیال خود را در قالبی کرد مهیا
از تو نامی برده نشد در این دنیا
ندیدند تو را
قصه ات دراز ، دختر باران
در سرزمین تو نمی تپید قلب آسمان
چنگ زدی بر ریسمان لحظه ها
سقوط پرواز بر سینه ی خاک
داستان شب و تنهایی یک فانوس شکسته
صدای فریاد تو
امواج دریا شد
در سکوت ساحل.
فرحناز نخستین شکوری