| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
نقطه کور نار را ناز کرد و مستانه بسوخت
نقطه کور جان می دهد برای خان شدن
نقطه کور زور می زند روز را ببیند
در دیزی باز بود گربه حیا را خورده بود گوشت می کوبید
نقطه کور روز هم به زور می بیند
دودکش دودمان دود را به باد داد
ایستگاه سوت و کور چشمش به جمال قطار روشن شد گوشش از صدای سوت قطار کر
عینکم خودش را از تک و تا نیانداخت تا پا روی جفت چشمم گذاشت
تفنگ یر پر سوادش نم کشیده بود تیرهایش همه مشقی بودند
عینکم برای آنکه از چشمم نیافتد خودش را از پا انداخت
نقطه کور راز را زار می زند
مثل غذایی که از دهان بیافتد از چشمم افتاد اشکی که مرا از پا انداخت
حسین مقدسی نیا