دلم غرق نگاهت شد ببین بامن چه هاکردی

دلم غرق نگاهت شد ببین بامن چه هاکردی
تو بردی عقل وهوشم را مرا سربه هوا کردی

دلم لرزید هی لرزید زمانی که تورا دیدم
وجودم را به لطف عشق ،غرق در صفا کردی

به من بال و پر پرواز دادی و پریدن را
تو مفهوم خوشی ها را درون من هجا کردی


به خود تا امدم از تو وجودم پر شد و یک دم
مرا مشتاق دیدار گل سرخ وفا کردی

درون خلوت تنهایی ام بودم که با لبخند
مرا با واژه ی زیبای عشق من صدا کردی

به خود تا امدم دیدم که محو نرگست هستم
و با عطر خوش احساس مرا بد مبتلا کردی


افسانه ضیایی جویباری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.