شعرهای بی حسابم

اه بر دنیای پوچم
اه بر این حال خراب
اه بر این بیگانگی ها
اه بر این رویا و خواب

اه کشیدن بی ثمر بود
باوری در پی نداشت
فرصت بودن گذشتو
حاصلی با من نداشت

روزگار؛ ارام رفتو
رفتنش را من ندیدم
تا که خود در آیینه
روزگارِ رفته دیدم

پیچ و تاب موهایم
چینِ این دستان خسته
رنگِ بی رنگیِ دنیا
بر تنِ دنیا نشسته

رهگذر بودم و رفتم
راههای پیش رو را
گردِ غم بر دل نشستو
خاک شد در کام دنیا

شعرهای بی حسابم
بی کتاب بر باد رفت
ان همه شور دل من
عاقبت در خواب رفت


هادی مومیوند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.