ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
به طوفان می سپارم چشمهای اشکبارم را
به یلدا می سپارم تلخیِ این روزگارم را
سپردم بر نگاهِ مهربان و پُر ز احساست
تمامِ لحظه هایِ بودن و لیل ونهارم را
میانِ برگِ هر تقویم و درپس کوچهٔ تاریخ
شمُردم رَدِ پایِ دردهایِ بی شمارم را
مُرورِلحظه های بی تو بودن سختْ دلگیراست
به پشتِ سر گذارم سالهایِ انتظارم را
تو ای فانوس جان، امشب به حالم مهربانی کن
یقین دارم که بی تو گم کنم شهر ودیارم را
تنم گمگشته در صحرا و دلْ مدفون به تاریکیست
خداوندا چراغان کن غروبِ شامِ تارم را
تو را من در میانِ آسمانها جویم و هر شب
به مِهرت می سپارم این وجودِ بی قرارم را
تماشای تو دل را میبرَد تا اوجِ خوبیها
به عشقِ تو زِ کف دادم، عنان واختیارم را
چنان مستِ حضورِ پاکِ تو گشتم که بی تردید
به پایت ریختم، عشق و همه دار و ندارم را
معصومه یزدی