| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
به یاد داری؟
گوشه چشمی به ما روا داشتی ، خانه دلم فرو ریخت.
برای دلبری رفتم ، ولی دلم رفت.
یادته؟
اون ملاقات ؟
اصرار من ، انکار تو...
عجب تضادی
تمنای من و استیصال تو.
تناقض بزرگی بود.
یادته؟
بهت گفتم : ما مثل دوتا خط هستیم.
من به تو گفتم : ما مثل دوتا برداریم
دوتا برداری که همگرا اند.
آخر تو یه نقطه ایی بهم میرسند.
نمیدونم چی شد...
معادله ی بردار های من و تو واگرا شد.
نمیدونم؛ این زاویه تو بود که منو دور کرد از تو ، شایدم زاویه ایی که من داشتم، منو از تو دور کرد .
ضربه خوردم ، ولی شکست نخوردم
شکست خوردم ، ولی بازنده نشدم
بازنده شدم، ولی خودمو نباختم
نستوه بودم ، ولی مدام به ستوه بودم .
یادته گفتم: دوتا بردار موازی در ابدیت همدیگه رو میبینند؟
پس بهای سنگینی رو باید پرداخت
هیچ شدن تا به تو رسیدن .
وقتی به تو می رسم که هیچ هستم.
اون موقع ابدی خواهم شد.
امیرحسین آدینه