ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
در صحنه های نیک دل آرای زنده گی
پیش ازفرا رسیدن فردای زنده گی
هر کس قبول کرده مدارای زنده گی
کردی دلم گرو تو به سودای زنده گی
ای موج خوش ترانه ی زیبای زند گی
ما را بِبر به اوج تمنای آرزو
دریا مکن به پای دل ما تو آب رو
چرک ریا نمیرود هرگز به شستشو
روشن بکن گذشته ی ما را به جستجو
ای خاطرات صفحه ی زیبای زند گی
با رنگِ سرخ برگِ گلِ افتخار ما
در پرده ی خیال پس از انتظار ما
نا دیده گیر جمله غم بی شمار ما
یک ساعتی عوض بنما در کنار ما
تصویر بی بدیل سرا پای زند گی
بالا مقام بوده ز هر گونه گوهری
پُر نور تر بوده ز هر گونه اختری
بر کاهنات عالم مادی چی محوری
ارشاد راه دل کند هر دم چو رهبری
لبخند بی تکلم سیمای زند گی
در اوج میبرد همه حسن و جمال ما
در موج میکشد دل تنگ و ملال ما
در صلح میبرد همه جنگ و جدال ما
تدوین میکند سخن و اشتغال ما
نبضِ دلِ تپیده ی غو غای زند گی
بیگانه میکند ز دلم دیده ی رقیب
مستغنی میکند به برم توشه ی غریب
یک سطح میشود به نظر چاکر ونقیب
بر جاهلان عیان بنماید ره ی ادیب
جامِ بلورِ باده و صهبای زند گی
بر پا کند زلطف به هر میهن و دیار
افتاده بر زمین زغم وغرق در خمار
غایب نموده شاهد واسناد اعتبار
بالا بَرَد ز خاک به معراج افتخار
پر های با لطافت عنقای زند گی
ریان غایب