غزل‌های زندگی‌ام

غزل‌های زندگی‌ام
مرا اعدام قافیه‌ها کردند...

پس شعرهایم را به آتش می‌کشم
و دلم را به زنجیر سکوت
چرا که خسته‌ام از این تباهی
از دلی که بر عقل حکومت دارد...


پس بدرود ای شعر هزار چهره...
نقابت افتاد
کلمات لو رفتند؛
تو پایانِ سیاهِ سپیدهایم بودی...

دیگر دست می‌کشم از تو
به مانند آن‌هایی که از من دست کشیدند
و از شعرهایم گذشتند...

دیگر نخواهم نوشت؛
چرا که اگر خواندن بدانید
از چشم‌هایم می‌خوانید...

محمدمهدی فخاری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.