نمی‌دانم رسم محبت را

نمی‌دانم رسم محبت را
نمی‌توانم بازی کنم نقش محبت را

می‌شوم جاری در لحظه‌لحظه‌های حضورت
می‌شوم محو وجودت

نمی‌بینم چیزی جز رنگین‌کمان حضورت
می‌شوم غرقِ اقیانوس بی‌انتهای چشمانت

نمیدانم رسم محبت چاپلوسانه
عشق می‌ورزم کودکانه
باورت شود یا نه
هر لحظه عاشقت می‌شوم وحشیانه

زنده می‌شوم از نور آفتاب وجودت
پژمرده و دژم می‌شوم در تاریکی‌های نبودت

تو خود هستی دریای محبت
و منِ غرقِ دریای وجودت
نیستم اسیر رسم محبت

علی طاعتی مرفه

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.