گاهی به گردش می برم تا افق

گاهی به گردش می برم تا افق
خواهشِ گلویِ ، بغض گرفته را

کاش آسمان آبیِ خیالم
به رنگ خون
جاری بود
در رگهایم

با گام های مطمئن
گره می زد به تو
نفسم را

تا دربرابر شکوهت
به رقص دربیاورم
بند بندِ قلبم را
و شعری بسرایم
به وزن لیاقتت

فرهاد نظری پاشاکی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.