| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
من برای زندگی با تو
با تمام آرزو جنگیده ام
با نفس هایت، عاشقی کردم و
با رؤیایت زندگی
شاعر شعرهایت شدم و
هزار و یک شب از تو
عاشقی خواندم
یادت هست؟
غزل عشق برای تو ، گدایی کردم ؟
غزلش یادت هست؟
کاش نقطه ی پایان راهت
بر دل من
آرزو سودا کند
در میان برکه ی ویرانه ها
قصری از جنس صدف پیدا کند
در جوابم ،اما،تو
خوانده بودی انگار
در میان ،برکه ی خالی شده
دیده ای ویرانه ای برپا شده
بغض و وحشت همدم
آهو و قو
بیقرارش سردی صحرا شده
از نگاه شعر تو رنجیده بودم ،اما
با خودم گفتم
انگار
وقت،وقت رفتن است
ادم ماندن نبودی
گفته بودی، می مانی
اما ماندنت ماندن نبود..
رفتی و رفتنت حاشیه شد
قسمت من هم ،انگار
قسمتش ویرانه شد..
خدیجه سعیدی