| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
یاد دارم که شبی عازم میخانه شدم
همدم ساقی و سرمست ز پیمانه شدم
تا بیاد تو یکی جرعه ی مِی نوشیدم
بیخود از خود شدم و با همه بیگانه شدم
تا شدم مست و ز میخانه زدم من بیرون
گوییا در نظر خلق ، چو دیوانه شدم
شد جهان مست ز سرمستی و حال خوش من
در ره عشق تو من، شهره و افسانه شدم
تا پریشان تو گشتم به خودم می گفتم:
که چه شد، پیشِ تو یک، دلبرِ دردانه شدم
وادی عشق، پُر از خوف و خطر بود، ولی
در رهت، سینه سپر کردم و جانانه شدم
ای یگانه به جهان ، ماهِ دلم ، عشقِ نهان
از غمِ دوریِ تو ، ساکنِ میخانه شدم
نسا قنبری موزیرجی یگانه