عمری غزل برای تو گفتم کفاف نیست؟

عمری غزل برای تو گفتم کفاف نیست؟
عمرم برفت پای تو اصلا خلاف نیست

رفتم کنار برکه که مهتاب روی تو
بینم،درون برکه دگر آب صاف نیست

صلح و صفا بیارو کبوتر هوا فرست
شمشیرهای تیز چرا در غلاف نیست

من اهل صلح هستم و تو اهل جنگ گرم
ما بین ما که هیچ سر ائتلاف نیست

بی پرده آنچه در دلم آید کنم غزل
اشعار عاشقانه من در لفاف نیست

در عمق شعر من نظری بر دلم نما
دانم کسی مثال شما مو شکاف نیست

دورت طواف میکنم اما تو ماه من
دور زمین که شان تو اصلا طواف نیست

همچون فرشتگان خدائی برای من
این گفته از دل است سخنهای لاف نیست


جعفر تهرانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.