بر دوش میکشم خود را
خاطرات را
امید را
در این راهی که پایانش نیست پدیدار .
بر دوشم سنگین است کودکی
شانه میشکند بارِ دردِ ترانههای ناگفته
حرفهای نازده
بار سنگین دل و دردش
زمینت نمینهم
میبرم با خود بار را در این راه سخت دشوار
شاید راهی باشد برای من
برای ما
که میشکنیم و همچنان در راهیم
مایی که دردمان
حرفمان
رازمان ،آشناست چون تنهایی.مسعود زعفرانی