ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
چشمانِ آبیِ دریا، مأوا و منزلِ عشق است
لبهای سرخِ شقایق،همناله با دلِ عشق است
آواره در شبِ هجران، غمگین به غُربتِ صحرا
تنها و بی کس و همراه، غم بارِ محملِ عشق است
در طالع اش غمِ دنیا، تصویرِ غُصه ی فردا
این دردهایِ پیاپی، همرازِ محفلِ عشق است
دردِ غروبِ حقایق، آوارِگیِ شقایق
دردِ سکوتِ حقیقت، همواره مشکل عشق است
کاش اَشکِ شاعرِ تنها، میرفت تا بنشینَد
بر رویِ شاخه گلی که، از عطرِ حاصلِ عشق است
در پیچ و تابِ غزلها، درکوچه هایِ محبّت
میسوخت شمعِ دلی که،مشغول ومایلِ عشق است
در بیت بیتِ غزلها، اندوهِ خُفتنِ دریاست
آنکه خموش و به ظاهر، درفکرِ ساحلِ عشق است
عمری نوشتم از این غم، خالی نشد دلم از درد
دردی که در پیِ درمان، دیریست سائلِ عشق است
صدها غزل بسرودم، از شرحِ بود و نبودم
از ناله هایِ دلی که عمریست غافلِ عشق است
معصومه یزدی