| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
شهر من تلخ تر از بیداری ست
به سفیدیِ صورتی بیمار
به سیاهیِ آهن و سنگی،
که به کولش نشانده اند انگار
به جای شانه لای موهایش
تیر برقی کشیده اند انگار
به جای غنچه های گیلاسش
می نشیند کلاغ در به دری
به روی تیر برق موهایش
ابر هایش مگر زمین خوردند ؟
که آسمان کبود و تب دار است
به خیابانِ خشک دستانش
عرقی سرد از او می بارد
آدمک های پوچ ویترینی
آسمان را مگر نمی بینید ؟
مردم لال و کور ویروسی
شهر من از زباله های کثیف
و سرفه های دودی گرازه آهن نه
که از تنفس ما بیمار است
چه شهر تنهایی؛
میان مردمانی از گچ و سنگ
که هر کسی شعار نحس و سیاه
روی دیوار خویش می کارد،
به جای دانه ی آزادی شهر.
کجاست سرو های سبز و ظریف
همه جا پر ز سیب و انگور است
این چنین است مذهب این شهر.
چه شهر تنهایی...
سرو صلاحی