به لطف دوچشمت غزل می نگارم

به لطف دوچشمت غزل می نگارم
دلم را به چشمان تو می سپارم
اگر شرجی احساس و خیس ست نگاهم
به پای حساب دوچشمت گذارم
دهم خونبهای غزلهای خودرا وجتی...
اگر خواهی جای تو من جان سپارم
نکن پیله دیگر به این دل که پروانه گشتن
نه کار منی که خزان در بهارم
زمهر لبت مُهر وموم برلب من
بگو هرچه خواهی که من غمگسارم
سکوت زخم سختی ست درفصل عشاق
نترسم ز زخم زبانهاو زخم می شمارم
بجنبدزشرق نگاهت مراپلک احساس
دهد مژده دل را به دردت دچارم
بیفشان تو می را به جام لب من همیشه
بچرخان قدح را که من باده خوارم
دو چشم من آبستن از اشک وحسرت
تو ای ابر دلتنگی امشب ببار بر مزارم

رضافرازمند

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.