هر دو پرکار

هر دو پرکار پر از غصه های نوشته در وصیت نامه
سر بازان خسته از جنگ منتظر جلسه سیاستمداران
پایان جنک را کسی رقم نزد
گروهی از فرماندهان
خندان از پیروزی
هجوم را خواستند
سر بازان در خاک ها چیزی را می جستند تا به زن عشایر بگویند
سادگی. بوی عرق می دهد.
مدارس منتظر 5 شاگرد خوش ذوق
هفت سال گذشت
و تعدای که ماندند
دوباره و سه باره عاشق شدند و خوشبخت
و اندگی ماندند
در شلوغی خندیدند
ناسزا شنیدند
کسی چیزی نگفت
ترسی نبود کسی چیزی نمی گفت
فقط سلام علیکم
نویبت به عاشقی رسید
به اجبار می بایست در اولین فرصت عاشق شد.
رنگ گرفت
تعارف کرد .
و صادقانه امتحان پشت امتحان.


علی محسنی پارسا

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.