گویند جهان با مِی و انگور خوش است

گویند جهان با مِی و انگور خوش است
رقص و دُهل و سازَکِ تَنبور خوش است
کین پند بگیر از من آواره ی دوست
آواز دُهل شنیدن از دور خوش است
عمری بِشُدَم رَهروی هر طایفه ای
با دوست شوی دمخور و مَحشور خوش است
از خود بِکَن و دور شو از قالب خویش
از کِبر و مَنیَّت بشوی دور خوش است
چشم بر راه کَسان بودم و مَست
با نور حقیقت بشوی کور خوش است
مغرور بُدم من همه عمرم به گزاف
وَز خدمت ایتام دهی سور خوش است
من اهل ادب نیستم ای دوست بدان
وَز لطف خدا واژه شود جور خوش است

غلامرضا خجسته

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.